بــــاران که می آید
حضور مبهم یک هیچ مرا فرا می گیرد
تپش های قلبم به شماره می افتد
دم می رود و بازدم به سختی باز می گردد
دلم سخت می گیرد
چشمم سخت می گرید
باران که می آید
لحظه هایم سالها زنده اند
پیچک یاد از ساقه های دلتنگی بالا میرود
میرود تا اوج ،میرود تا خاطره های همیشه
باران که می آید
من غرق ترانه ی سکوت می شوم
حسی تازه در رگهایم می جوشد
و قطره قطره از چشمانم نوای تنهایی می بارد
باران که می آید
دلم سخت می گیرد
چشمم سخت می گرید
و حضور مبهم یک هیچ مرا فرا می گیرد
:: موضوعات مرتبط:
باران پاییزی¸¸.•☂،
ڪـَتـــایــو טּ ،
،